در تولید منابع بومی در رشتههای مادر علوم انسانی دچار ضعف جدی هست
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۳۳۳۷۶
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه-محمد ابراهیم یزدانی:محوریت دانش در نظام توسعه جامعه سبب میشود تا جامعه هر روز بیش از پیش با عقلانیت، استدلال و قاعدهمندی مسیر خود را پیش برد. علوم انسانی در ساختار نهاد علم، نقش پایهای و تعیین کنندهای برای سایر علوم دارد. با شکل گیری جامه اسلامی و پیدایش نهادهای اجتماعی و سیاسی لازم، انتظار این بوده و هست که علوم انسانی اسلامی نیز شکل گیرد تا نظام علمی، همپای دیگر نظام های اجتماعی، نقش خود را در تأمین نرم افزار مورد نیاز جامعه اسلامی، و در مقیاس کلان تر تمدن اسلامی، ایفا نماید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
طبق معمول هر حرکت تحولی در مسیر مرزهای دانش، همراه با موفقیتها و موانعی میباشد. بومیسازی علوم انسانی اسلامی در ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. بنابراین در گفتگوی پیشرو با حجت الاسلام قاسم ابراهیمیپور، عضو هیأت علمی و گروه جامعه شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی پیرامون این موضوع به بحث و تبادل نظر پرداختهایم:
*برای شناخت وضعیت علوم انسانی اسلامی، لطفاً ابتدا یک تصویر کلی از بومیسازی علوم انسانی و اسلامیسازی آن ارائه نمایید. آیا مسیر فعلی اسلامی سازی علوم انسانی از شتاب و پیشرفت خوبی بهره برده است؟
باید گفت که اسلامیسازی علوم انسانی، از مطالبات مقام معظم رهبری بوده و در افق بلند مدت علوم انسانی کشور این ایده دنبال میشود. همچنین در کلام حضرت امام (ره) بعد از انقلاب فرهنگی هم آمده است. ایشان همان اویل میفرمودند که «دانشگاهها در رشتههای علوم انسانی باز نشوند تا دستشان به سمت حوزههای علمیه دراز شوند چون در آنجا علم تخصص است.» در مورد اینکه ما چه مسیری را طی کردهایم و پیشرفتها و یا نقایصی داشتهایم، بنظرم نمیتوانیم خیلی قطعی سخن بگوییم. چرا که ما همین الان که در حال گفتگو هستیم در واقع بخشی از زیرساختهای حوزه نظری و علوم انسانی کشورمان دارد از ظرفیت علوم انسانی اسلامی بهره میبرد و در سویی دیگر هم در برخی حوزهها و بخشهای علوم، بحث بومیسازی به خوبی پیش نرفته است و دچار ضعفهای مختلف از جمله تولید منابع تلفیقی، تطبیق حوزههای مختلف و ایجاد رشتههای دانشگاهی انسانی اسلامی بودهایم. بنظر بنده ما در مسیر فعلی بومیسازی علوم انسانی هم در مبانی مسیر زیادی پیشرو داریم و هم در تولید منابع بومی در رشتههای مادر علوم انسانی دچار ضعف جدی هستیم. مثلاً ما در فضای رشتههایی که به نوعی بین رشتهای حساب میشوند تقریباً منابع بومی و اسلامی نداریم و بیشتر منبعهای مورد استفاده ترجمه است.
*هدف و غایت اسلامیسازی و به نوعی بومی سازی علوم انسانی را چه چیز میتوان دانست؟ آیا ما به این هدف نزدیک شدهایم و تلاشهای مختلف در این حوزه توسط چه گروههایی بوده است؟
ابتدا باید گفت که در واقع بومیسازی علوم انسانی در واقع همان اسلامیسازی هست. چرا که وقتی از علم بومی و دانش بومی سخن میگوییم در واقع علم برخاسته از دل جامعه و فرهنگ میباشد. از اینرو که جامعه و فرهنگ ما مبتنی بر تجربه تاریخی انقلاب اسلامی یک جامعه اسلامی و تمدنی است، پس بومیسازی همان اسلامیسازی هست. اما اینکه ما غایت و هدف نهایی برای این مسیر بومیسازی تصویر کنیم. امری سخت و شاید نشدنی باشد، چرا که به تناسب هر حوزهای از دانش و فناوری که رشد پیدا میکند و باب جدیدی از علم را میافتد. درواقع از همان سو هم حوزه بومی و اسلامی آن طرح میشود و عالمان علوم انسانی باید برای تدقیق و طرح بیان جدید برای بومی سازی آن ارائه کنند. همچنین باید به این نکته اشاره کنم کهاز نظر ما علم یک حقیقت بیشتر ندارد و آن علم اسلامی است؛ و سایر مباحث علم نیستند. بنابراین علم فقط اسلامی است هرچند گاهی به یک معنا به کار میبرند اما کاربرد دقیقی نیست. بومیسازی مسیری نیست که فقط ما به عنوان یک جامعه علمی آن را دنبال کرده باشیم و در کشورهای دیگر اعم از اسلامی یا غیر اسلامی تلاشی در این راستا صورت گرفته است. اندیشمندان مختلفی مثلاً: عراقی یا سوری مقیم اروپا، یا اندیشمندان عربستانی مقیم آمریکا برای بومیسازی علوم انسانی تلاشهایی دارند. مراکزی هم داریم که با محور این موضوع کار میکنند. همچون: مرکز المعهد العالمین در آمریکا با ریاست جابر الألوانی سیاست اسلامی کردن علم را در پیش گرفتهاند یا پروژههایی هستند که این مسئله را دنبال میکنند. همچون: «اسلامی کردن معرفت» توسط نقیب العطار در مالزی دنبال میشود. مشابه این کار را خود مسیحیان در اروپا و آمریکا، مقارن با تولد علوم اجتماعی در قرن نوزدهم شروع کردند. اما نکتهای که وجود دارد تفاوتهای بین این تجربه های زیادی که هست وجود دارد. اما بنده معنقدم تفاوتهای زیادی بین رویکرد مسلمانان شیعی مذهب با سایر مسلمانان و سایر ادیان وجود دارد و شیعیان از ظرفیتهای فقهی، عرفانی، کلامی و فلسفی فوقالعاده بالایی برخوردار هستند که ظرفیت تحول آن در علوم انسانی را چندین برابر می کند و آن را از تجربیات دیگران متمایز میسازد.
*به عنوان محور اصلی گفتگو، میخواهیم بدانیم علوم انسانی اسلامی تاکنون چه کامیابیهایی را پست سر گذاشته است و تصویری از این توفقیات را داشته باشیم؟
بنده یک نظر کلی دارم و آن هم اتصاف بحث اسلامیسازی علوم در حوزه و دانشگاه میباشد. یکی از ریشه مشکلات اساسی ما در عرصه علم به تعامل تاریخی علوم با یکدیگر برمیگردد. تا زمانی که طبقهبندی منطقی و کاربردی علوم تحت اشراف یک نهاد بود علوم در یک نظم منطقی قرار داشته و از یکدیگر بهره لازم را میبردند، اما با ورود دانشگاه و تمایز میان طبقهبندی منطقی و کاربردی از یک سو و تخصصی شدن غیرمنطقی و پاره پاره شدن علم از سوی دیگر با مسائل جدیدی مواجه شدیم. بنابراین وقتی هم میخواهیم که زا کامیابی ها و توفیقات علوم انسانی اسلامی سخن بگوییم به ببینیم این تعامل و همکاری چگونه صورت گرفته است. بنظر میرسد در دهه اخیر با توجه اهمیت یافتن علوم انسانی در نگاه حاکمان و مدیران، این اتفاق اسلامیسازی سرعت بیشتری پیدا کرده است. ولی به علت رشد سریع علوم و همچنین افزایش حضور فناوری در عرصه علم این فرآیند اسلامیسازی کمی سرعتاش از نهاد علم عقب افتاد و نیازمند یک جهاد علمی جدی است. اما اگر من بخواهم بصورت تیتروار برخی توفیقات خودمان در عرصه اسلامیسازی علوم انسانی را بگویم شاید این موارد را شامل شود:
۱-ایجاد شبکه تعامل حوزه و دانشگاه و ایجاد بستر مناسب جهت تعامل منطقی علوم با یکدیگر
۲-ایجاد لازمه و نیاز به علوم انسانی اسلامی در بین اذهان مجامع علمی و دانشگاهی کشور
۳-طرح مبانی و ضرورتهای لازم برای تحقق علوم انسانی اسلامی توسط اندیشمندان مسلمان
۴-پایهریزی تمدنی برای رسیدن به اسلامیسازی علوم انسانی از طریق تأسیس رشتههای تخصصی و بومی، تربتین داشنجویان و پژوهشگران، مقالات و پژوهشهای علمی اسلامی و ...
بنظر بنده باید اینجا برای بحث اسلامیسازی علوم انسانی و تعامل حوزه و دانشگاه هم نکتهای عرض کنم که تا زمانی که یک جامعهشناس با یک فیلسوف ارتباط نداشته باشد و جامعهشناسی از فلسفه چیزی نیاموزد مجبور است مبانی هستی شناختی، معرفتشناختی و انسان شناختی خویش را به صورتی ناخودآگاه از فضای حاکم بر جامعه علمی کشور اخذ کند و این آسیبزاست. پس لازمه افزایش این توفیقات و همچنین سرعتبخشی به مسیر اسلامیسازی علوم انسانی در کشور ما همین است که انصاف صحیحی بین مبانی اسلامی و حوزههای علمی پدید آید.
*فضای علوم انسانی موجود در کشور چگونه دارد پیش میرود و آیا این تعاملی که مدنظر حضرتعالی هست بین حوزه و دانشگاهها به خوبی رخ داده است؟
متأسفانه باید گفت در حال حاضر علوم انسانی غربی فضای جامعه علمی ما را تسخیر کرده و با تربیت دانشجو مبتنی بر رویکردها و مبانی خود مرتب به باز تولید خود میپردازند. درواقع چون ما اینجا ظرفیت علوم انسانی اسلامی خودمان ضعیف هست و نهاد علم هم مطالبه دارد، این نیاز با تولیدات غربی و اندیشههای نهضت ترجمه رفع میگردد. همچنین باید گفت که علوم انسانی موجود وارداتی و نامتناسب با فرهنگ ما است به همین دلیل نه تنها مشکلی از ما حل نمیکند بلکه مشکلات متعدد دیگری نیز به مشکلات ما اضافه مینمایند. اینکه ما میگوییم علوم انسانی اسلامی هم اسلامی شدن علوم به معنی دست یابی به علم ناب و حقیقی است. بهتر است این مبنا را اینجا تشریح کنم که بر مبنای فلسفه اسلامی ما یک علم بیشتر نداریم و آن علم اسلامی است و برای دستیابی به آن لازم است که علم را بر مبانی صحیح و اسلامی بنا کنیم. نگاه خود به هستی، انسان و معرفت را از اسلام بگیریم و بر اساس آن، دست به مطالعه و نظریهپردازی بزنیم. بنابراین اول از همه باید علوم انسانی موجود را روششناسی نموده و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی آن را مورد بررسی و کالبدشکافی قرار دهیم، با این مسیر میتوانیم شناسنامه و هویت واقعی علم موجود را شناسایی کنیم. وقتی این امر رخ داد این علم شرح داده شده را با نگاه اسلامی مقایسه و بررسی کنیم و در نهایت بر مبنای اسلامی یک ساختار جدیدی را خلق نماییم. نکته مهم در این مسیر هم این هست که تمامی این مراحل را با توجه به جامعه و اوضاع اجتماعی پیش ببریم و با این نگاه به اسلامیسازی علوم انسانی بپردازیم.
*به عنوان سوأل پایانی، بنظر شما تاکنون علوم انسانی اسلامی چه موانع و مشکلاتی را پست سر گذاشته است و این مشکلات شامل چه مواردی میشود؟
پاسخ به این پرسش نیازمند انجام تحقیقاتی در زمینه فعالیتها و عملکردهای نهادهای فعال در حوزه علوم انسانی اسلامی میباشد. در واقع ما باید بگوییم با توجه به رویکردها و رویههای مختلف و متعددی که برای اسلامیسازی و بومیسازی مطرح است و مراکز مختلفی با رویکردها و مبانی متفاوت به این امر پرداختهاند. پس نوع و میزان موانع هم متفاوت و متعدد هستند. مثلاً سابقه برخی از این مجامع و گروههایی که در زمینه بومیسازی علوم انسانی کار میکنند هم سن و سال انقلاب هست و باید الان بعد از این مدت یک بررسی کنند که چرا توفیقاتشان در این مسیر بومیسازی کم یا ناقص بوده است. این حرف من در مورد موانع به این معنا نیست که تحول رخ نمیدهد، بلکه به اعتقاد شخصی من با توجه به ظرفیت بالای فلسفه اسلامی حتماً تحول و اسلامیسازی علوم اسنانی در کشور ما رقم خواهد خورد و مسیری روشن پیش روی خود دارد.
اما اگر بخواهم موانعی را ذکر کنم باید گفت: در دوساحت علمی و غیرعلمی ما مشکل در بحث اسلامیسازی علوم داریم. در بحث موانع غیر علمی یکی از جدیترین مشکلات عدم تخصیص منابع مالی کافی به علوم انسانی است. میزان تخصیص بودجههای پژوهشی و نحوه توزیع آن مبتنی بر خروجی و یا تلاش برای تولید علم بومی نیست. این مشکلات منجر میشوند تا محققان و عالمان علوم انسانی بیشتر دغدغه شخصی یا غیر علمی داشته باشند تا دغدغه ایجاد تحول. یا این که شخص اندیشمند دغدغه دارد اما فضایی که منبعث از مشکلات اقتصادی و مالی بر پژوهشکدهها و مراکز علمی حاکم شده است او را وادار مینماید که در چارچوب موجود به کار علمی بپردازد، که به نوعی کاری محدود وس ازمانی است و عملاً فضای تحولی جدی را در پی ندارد. این درحالی است که برای من جالب بود جایی مطالعه می کردم، نوشته بود «در کشورهای توسعه یافته حدود سه درصد تولید ناخالص ملی به مسئله علوم انسانی و بومیسازی آن اختصاص پیدا می کند؛ ولی در کشور ما این رقم تا سالهای اخیر کمتر از دهم درصد تولید ناخالص ملی بوده است.» حالا جالب اینجاست که همین میزان اعتباری هم که تخصیص پیدا میکند، استفاده صحیح و مناسبی از آن نمیشود و در واقع با نهادهای متعدد و موازی پدید آمده از میان میرود. شاید یکی از همین موانع غیر علمی دیگر علوم انسانی اسلامی در ایران را همین قضیه نهادهای متعدد و ناهماهنگ بشود دانست. تعدد نهادها برای بومیسازی علوم انسانی بد نیست و حتی لازم هم هست اما اینکه هدفگذاریها واحد و همراستا نیست، کمی موجبات آشفته بازار بومیسازی علوم انسانی را پدید آورده است. بنظر من تولید و تحول در علم نیازمند بستر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی مناسب است و این بستر باید توسط نهادهای غیر علمی مربوطه فراهم شود از سوی دیگر نهادهای غیر علمی باید از نهادهای علمی مطالبه داشته باشند.
اما اگر کمی بخواهیم کمی پیرامون موانع علمی عرصه بومیسازی علوم انسانی صحبت کنم و بحثم را جمع کنم باید بگویم ما در سرفصلهای آموزشی، تربیت دانشجو ایجاد مراکز علمی با اهداف برپایی دوره های دانشگاه از پایاه علوم انسانی در کشور دچار موانع و نقایصی هستیم. شما ببینید وقتی که عالمان علوم انسانی به یک رشته اسلامی و بومی میرسند و میگویند اقتصاد اسلامی، چقدر هجمه از سوی جریانهای مخالف هست تا این رشته نتواند سرفصل آموزشی و دانشپژوه داشته باشد و به نوعی به ستیزه برمیخیزند. علت چیست؟ همین عدم مقبولیت علمی هست. بنظر بنده ما باید ابتدای امر این اسلامیسازی را در بستر جامعه علمی کشور و نهاد علم رسمیت ببخشیم و توان مراکز پژوهشی فعال در حوزه اسلامیسازی علوم انسانی این باشد که با ایجاد سازوکارها و اهداف واحد، سرفصلهای رسمی و منابع علمی برای این رشتهها را تولید کنند. در واقع تا وقتی تولید علم از سوی ما صورت نپذیرد این موانع از بین نمیروند.
کد خبر 5797370منبع: مهر
کلیدواژه: مقام معظم رهبری علوم انسانی علوم انسانی اسلامی علوم اجتماعی انقلاب اسلامی ایران امام خمینی اروپا آیت الله خامنه ای مالزی ایران موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره قرآن قرآن کریم انقلاب اسلامی ایران فعالیت های قرآنی ایران سازمان تبلیغات اسلامی شیعه کتاب امام جواد ع حجت الاسلام محمد قمی علوم انسانی انقلاب ایالات متحده امریکا امام خمینی اسلامی سازی علوم انسانی بومی سازی علوم انسانی علوم انسانی اسلامی علوم انسانی علوم انسانی حوزه و دانشگاه جامعه علمی نهاد علم باید گفت غیر علمی رشته ها حوزه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۳۳۳۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ما از تحقیقات غرب در حوزه فلسفه اسلامی بیاطلاع هستیم
به گزارش خبرنگار مهر، اولین نشست از سلسله نشستهای «علوم انسانی و مسائل جامعه ایرانی» با عنوان «فلسفه دانشگاهی و مسائل ایران امروز» در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
در این نشست بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد و سیدحسن حسینی استاد فلسفه علم دانشگاه شریف سخنرانی کردند.
در ابتدای این نشست، مالک شجاعی که دبیری جلسه را به عهده داشت کمی درباره موضوع تاریخ نگاری علوم انسانی آکادمیک سخن گفت و بیان کرد: امروز حدود صد سال از ورود علوم انسانی جدید به ایران گذشته است. در واقع حدود یک قرن است که ایرانیان با علوم انسانی جدید مواجه شدند. خوشبختانه دانشگاه تهران به عنوان یکی از اولین مراکزی که علوم انسانی آکادمیک در آن وجود دارد درباره بیشتر رشتههای علوم انسانی، تاریخ نگاری رشتهای انجام داده اما سوالی که مطرح میشود این است که هر کدام از این رشتهها با ما ایرانیان چه کردهاند.
وی افزود: در مورد علوم انسانی جدید در ایران دو طیف از افراد وجود دارند. عدهای معتقدند که علوم انسانی ما تماماً وارداتی و تقلیدی است اما عدهای معتقدند اگر علوم انسانی نبود ما به خودشناسی تاریخی و فرهنگی نمیرسیدیم. به هر حال ما قرار است در سلسله نشستهایی که امروز جلسه اول آن است نخبگان را دعوت کنیم و درباره چنین موضوعاتی با آنها گفت و گو کنیم.
شجاعی ادامه داد: موضوع اولین نشست هم «فلسفه» قرار دادیم چون به عقیده بسیاری از اهالی علوم انسانی فلسفه، مادر علوم است. طبق پیش بینی که مؤسسه حامی علوم انسانی، خانه اندیشه ورزان و فرهنگسرای اندیشه انجام داده اند قرار است که تا پایان سال ۱۰ یا ۱۱ نشست به تفکیک رشتهای برگزار کنیم و شیوه برگزاری هم به این شکل است که نگاههای متفاوت را مقابل هم قرار دهیم.
در ادامه نشست بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد سخنرانی کرد.
وی گفت: بحث درباره علوم انسانی و فلسفه ذوابعاد است و پرداختن به آن کار یک نشست نیست. اما سوالی که من میخواهم مطرح و بحثم را با آن شروع کنم این است که ما از فلسفه دانشگاهی چه انتظاری داریم. به بیان دیگر چه تفاوتی میان حقیقت فلسفه و فلسفه دانشگاهی است. حقیقت فلسفه نقش بسیار اساسی در قوام بخشی فرهنگ داشته است. اما فلسفه دانشگاهی یک فعالیت آموزشی و اداری است. فرق است بین فلسفه به عنوان ابژه مطالعاتی و فلسفه به منزله مواجهه با وجود.
وی افزود: فلسفه دانشگاهی در ایران یک ترجیع بند مهم دارد و آن هم اینکه ما یک جامعه «شبه مدرن» هستیم. یعنی جامعهای که همه نهادهای مدرن را دارد اما این نهادها مبتنی بر ریشههای تاریخی نیستند. لذا برای همه پدیدارهای ایران باید کلمه «شبه» را بیاوریم چون در جامعه شبه مدرن، نهادها نقشی که در جوامع مدرن دارند را، ندارند. همانطور که بارها گفتم جوامع شبه مدرن مانند شهرک سینمایی هستند که از هر چیزی فقط ماکت آن وجود دارد.
این استاد فلسفه ادامه داد: دپارتمانهای علوم انسانی کشور ما هنوز نتوانستند به مساله شبه مدرن به منزله یک امر تمدنی و یک مساله نگاه کنند که این نشانه فقدان تفکر تاریخی در دپارتمانهای علوم انسانی ما است البته به استثنای دکتر داوری که در دهههای اخیر به موضوع توسعه نیافتگی پرداختند. اگر چه ایشان هم فقط وضعیت را توصیف کردند اما راه برون آمد را نشان نمیدهند.
عبدالکریمی ادامه داد: ما نمیتوانیم فلسفه جدا از مباحث تاریخی داشته باشیم. در دپارتمانهای فلسفی ما، خودآگاهی تاریخی وجود ندارد و فلسفه بدون خودآگاهی بیشتر شبیه یک ابژه بی روح است. البته همه دپارتمانها و اساتید ما در یک سطح نیستند اما این انتقاد در اغلب آنها و پیش از همه به خود بنده وارد است. فلسفه دانشگاهی نتوانسته با مسائل ایران امروز ارتباط برقرار و به مسائل ایران به عنوان یک مساله نگاه کند چون ما در ایران اساساً مساله نداریم. ما پیوسته در مورد همه چیز مساله داریم اما در عین حال مساله نداریم و این یک تناقض بزرگ است. چون نمیدانیم ایران کیست و ایران چیست؟ به همین دلیل بیشتر چیزهایی که ما از آن به عنوان مساله یاد میکنیم، غُر زدن و نِق زدن است.
وی افزود: ما هیچگاه در این سالها صورت بندی متافیزیکی درباره جامعه شبه مدرن نداشتیم و نه تنها یک گام به جلو نرفتیم بلکه عقبگرد هم داشتیم. ما با یک تاریخ انحطاطی و فروپاشی هویت و حیات اجتماعی و دومین شکاف تمدنی تاریخی بعد از دوران مشروطه مواجه هستیم. در چنین وضعیتی اهل فلسفه وجود ندارند و مانند تودههای مردم گیج و گنگ هستند و میپرسند چه باید کرد؟ متأسفانه به غیر از تلاشهایی که برخی انجام دادند هیچ گاه صورت بندی مفهومی از تاریخ نداشتیم و متأسفانه بعد از آنها هم این تلاشها ادامه پیدا نکرد.
عبدالکریمی در بخش دوم سخنانش گفت: در دهههای کنونی ما با یک شکاف تمدنی- تاریخی مواجه هستیم و جای اهل فلسفه در آن خالی است. چون این مساله را نه سیاسیون میتوانند حل کنند نه حکمرانان. انتظار من این است که برای این موضوع مفهوم سازی شود. ما نمیدانیم که در کجای روند تاریخی مان قرار داریم. آیا گریزی جز چشم انداز غرب نداریم و مسیر دیگری برای ما گشوده نیست البته تاریخ غرب را نمیتوان نادیده گرفت اما سرآغاز سنت تاریخی ما کجاست. آیا ما میتوانیم میراث خودمان را جدای از متافیزیک غرب بفهمیم.
پس از سخنرانی عبدالکریمی، سیدحسن حسینی استاد فلسفه علم دانشگاه شریف دیگر سخنران این مراسم خطاب به عبدالکریمی پرسید: مشکل تجدد مطلق چیست و دلیل این همه ستیز با غرب چیست و چه فایدهای برای ما دارد؟ من فکر میکنم که خیلیها فکر میکنند وقتی حرف از این موضوعات میشود یعنی ما باید یک الگوی جدید داشته باشیم و از صفر شروع کنیم در حالی که ما هیچ وقت از صفر شروع نکردیم.
عبدالکریمی در پاسخ به سوال حسینی گفت: من ستیز با غرب ندارم چون غرب یک رویداد عظیم تاریخی است و هیچ نقطهای بیرون از مدرنیته نیست و انکار واقعی غرب یک کار احمقانه است اما میتوانیم تجدد را دربست نپذیریم. تجدد برای جامعه ایران شدنی نیست و اگر هم قرار باشد جامعه متجدد شود همان اشتباهی رخ میهد که در زمان پهلوی رخ داد. به همین دلیل هم باید گفت انقلاب اسلامی ایران حاصل روح و کنش ایران در برابر مدرنیته است.
پس از این پرسش و پاسخ، سید حسن حسینی استاد فلسفه علم دانشگاه شریف سخنرانی خود را آغاز کرد.
وی سخنان خود را با یک دستهبندی منسجم درباره وضعیت فلسفه در ایران آغاز کرد و گفت: به عقیده من فلسفه در ایران جزو یکی از هفتدستهای که در ادامه به آنها اشاره میکنم.
۱- فلسفه به مثابه آکادمی
در این نوع از فلسفه ما یک سری ریزمساله و زبان تخصصی داریم. در این طبقه ما اوضاع بدی نداریم. به این معنی که اساتید دانشگاهی خوبی داریم. اوضاع فلسفه غرب در دانشگاههای ما خوب است اگرچه یک جاده یک طرفه است به این معنا که ما درباره غرب حرف می زنیم اما غرب تأثیر و تاثری از ما نمیگیرد و ما در بازی آکادمی دنیا قرار نداریم. در حوزه فلسفه اسلامی که اوضاع از این هم وخیمتر است. اما اوضاع فلسفه اسلامی در دانشگاهها خیلی خوب نیست و حتی جاده یک طرفه هم نیست یعنی ما یا از تحقیقات غرب در حوزه فلسفه اسلامی بیاطلاع هستیم یا اصلاً آنها را قبول نداریم.
۲- امتداد اجتماعی فلسفه آکادمی
در دهههای میانی نیمه دوم قرن بیستم تحقیقات دین پژوهانه در ایران آغاز شد و افرادی مثل سروش در دهههای ۶۰ و ۷۰ این جریان را راه انداختند. مقالاتی که وی در سالهای ۶۷-۶۸ در کیهان فرهنگی و سپس در مجله کیان مینوشتند نمونههایی از این جریان است.
۳- فلسفه حامی تحولات اجتماعی
گاهی در یک جامعه تحولاتی اتفاق میافتد که بعد فلسفه روی آن سوار میشود و نظر میدهد. مثل سال ۷۶ و اتفاقاتی که در آن زمان افتاد. در آن زمان افرادی شروع به تبیین نظریات فلسفه سیاست که به نفع اصلاحات بود، کردند. پس از این جریان بود که هابرماس هم در ایران معروف شد. در این نوع فلسفه تحولات اجتماعی در سطح نخبگانی باقی میماند. در همین ایام اخیر هم موضوع فلسفه سیاسی و آثار هانا آرنت خیلی باب شد و همه به خواندن چنین آثاری روی آوردند.
۴- فلسفه – پروژه
گاهی اوقات هم یک فیلسوف درباره یک پروژه مشخص با یک مفهوم کلیدی کار میکند. مثل پروژه ایرانشهری یا پروژه تجددستیزی فردید، یا پروژه مبتنی بر روانشناسی و تجربه.
۵- فلسفه به مثابه تثبیت نظام مستقر
این نوع فلسفه، فلسفهای است که در جهت تثبیت نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکند. افرادی مثل شهید مطهری، شریعتی، آقای مصباح، در این دسته جا میگیرند. در این نوع از فلسفه مراکزی در راستای تثبیت نظام تأسیس میشوند. مراکزی مثل شورای تحول علوم انسانی، فرهنگستان علوم و...
۶- فلسفه ناشی از علم جدید
علم جدید مخصوصاً در حوزه زیست شناسی در حال دامنگیر شدن است و ما امروز شاهد فلسفههایی هستیم که از این علوم تاثیر میپذیرند.
۷- فلسفه به معنای زندگی طبیعی
در این نوع از فلسفه افراد معمولی که با فلسفه سروکاری ندارند برای خلاصی از مشغولیتهای ذهنی سراغ خواندن آثار فلسفی میروند. رغبت به خواندن آثار نویسندگانی مثل نیچه و شوپنهاور نمونه این نوع فلسفه است.
حسینی پس از ارائه این دسته بندی افزود: یکی از مسائلی که درباره علم و فلسفه در ایران وجود دارد این است که هیچ کدامشان در ایران، عمومی نشد. البته آنها با یکدیگر یک فرق اساسی دارند و آن هم اینکه علم، تقدس خود را داشت اما فلسفه وقتی وارد ایران شد عمومی نشد و این تقدس هم نداشت. در واقع فلسفه در ایران هیچ وقت به عنوان یک سند قرار نگرفت.
استاد دانشگاه صنعتی شریف ادامه داد: نکته دیگر اینکه سنت فلسفه اسلامی چیزی جز اقتباس از غرب نیست چون ما فلسفه را از یونان گرفتیم و یونان هم غرب است و حالا این سوال مطرح است که فلسفه اسلامی چرا کاربست اجتماعی پیدا نکرده است؟ چون انضمامی نیست، ظرفیت ذاتی ندارد، فقه و کلام در آن غلبه دارد و حکمت عملی در فلسفه اسلامی بسیار لاغر مانده است.
پس از سخنان حسینی، عبدالکریمی خطاب به حسینی گفت: در بسته بندی که شما انجام دادید به عقیده من دسته پنجم خیلی علمی نبود چون شما دکتر شریعتی را در دسته شهید مطهری و آقای مصباح قرار دادید در حالی که شریعتی اصلاً این گونه نبود. ما در دپارتمانهای فلسفه خودمان هنوز شریعتی را فیلسوف نمیدانیم در حالی که بسیاری از کشورهای دنیا مثل الجزایر، ترکیه و … واحد درسی شریعتی شناسی دارند. ما هنوز هم در دوره جدید متفکری نداریم که با جهان وارد گفت و گو شود به جز آقای نصر و مرحوم فردید اما شریعتی در زمان خودش این کار را کرد.
حسینی هم در پاسخ به این نکته عبدالکریمی توضیح داد: اینکه یک امر واضح است که اگر شریعتی نبود انقلاب اسلامی پیروز نمیشد چرا که او یک جریان مهم در جهت پیروزی انقلاب اسلامی راه انداخت.
این جلسه با پرسش و پاسخ میان حاضرین و سخنرانان به پایان رسید.
کد خبر 6087633 سارا فرجی